English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4501 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is ministerial to culture U وسیله ترقی فرهنگ است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon U فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
chain U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor U وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
culturing U فرهنگ
lexicons U فرهنگ
lexicon U فرهنگ
cultures U فرهنگ
kultur U فرهنگ
dictionaries U فرهنگ
culture U فرهنگ
lowbrow U بی فرهنگ
dictionary U فرهنگ
asynchronous U داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
peripheral U مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
loop U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
built-in U نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain U روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down U وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
Arabic U فرهنگ عربی
rhyming dictionary U فرهنگ قوافی
vocabularies U فرهنگ لغات
vocabulary U فرهنگ لغات
subculture U خرده فرهنگ
class culture U فرهنگ طبقهای
graecism U فرهنگ یونانی
lexicon [dictionary] U فرهنگ لغات
urbiculture U شهر فرهنگ
educative U فرهنگ بخش
lexicography U فرهنگ نویسی
folklore U فرهنگ قومی
subculture U فرهنگ فرعی
deculturation U فرهنگ باختگی
word book U فرهنگ لغات
glossary U فرهنگ لغات
dictionary U فرهنگ لغات
thesauruses U فرهنگ جامع
wordbook U فرهنگ لغات
data dictionary U فرهنگ داده ها
gradus U فرهنگ عروضی
dictionary U فرهنگ لغات
abclution U فرهنگ ناپذیری
deculturation U فرهنگ زدایی
walking dictionary U فرهنگ متحرک
etymologicon U فرهنگ مشتقات
subcultures U خرده فرهنگ
armenian U فرهنگ ارمنی
subcultures U فرهنگ فرعی
enculturation U فرهنگ اموزی
an a to a dictionary U ضمیمه فرهنگ
dictionaries U فرهنگ لغات
national culture U فرهنگ ملی
acculturation U فرهنگ پذیری
gazetteer U فرهنگ جغرافیایی
thesaurus U فرهنگ جامع
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
ministry of education U وزارت فرهنگ
iranism U فرهنگ ایرانی
encyclopaedia U فرهنگ جامع
ministry education U وزارت فرهنگ
trainers U وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof U وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainer U وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
culture fair tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
glossary U فرهنگ لغات دشوار
dictionary program U برنامه فرهنگ لغات
lexical U وابسته به فرهنگ نویسی
eeglish persian dictionary U فرهنگ انگلیسی به فارسی
culture bound tests U ازمونهای فرهنگ- بسته
lexical U وابسته به فرهنگ لغات
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
culture free tests U ازمونهای فرهنگ- نابسته
hellenist U متخصص فرهنگ یونان
an a to a dictionary U ذیل یاملحقات فرهنگ
glossaries U فرهنگ لغات دشوار
daisy chain U باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
vocabular U مربوط به فرهنگ لغات زبان
germanist U دانشمند فرهنگ و زبان المانی
Brahmin U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
slavist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
glossaries U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
slavicist U محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
Brahmins U آدم با فرهنگ از طبقات بالا
glossary U فرهنگ لغات فنی سفرنگ
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
americanist U متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
lasers U وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser U وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotter U وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotters U وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
output U اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs U اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
philistia U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist U فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
intercultural U وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
philistine U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistines U ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
A dictionary tell you what words mean . U فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
devices U فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device U فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me! U وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
processions U ترقی
improvement U ترقی
advancement U ترقی
procession U ترقی
aggrantizement U ترقی
progressed U ترقی
progresses U ترقی
improvements U ترقی
promotion U ترقی
increased U ترقی
progressing U ترقی
progress U ترقی
boosts U ترقی
appreciation U ترقی
delelopment U ترقی
up-and-coming U رو به ترقی
upswing U ترقی
boost U ترقی
jumps U ترقی
jumped U ترقی
jump U ترقی
increases U ترقی
rises U ترقی
rise U ترقی
increment U ترقی
increase U ترقی
appreciations U ترقی
pickup U ترقی
promotions U ترقی
boosted U ترقی
increments U ترقی
boosting U ترقی
betterment U ترقی
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
dual capable U جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
from pillar to post U ازیک وسیله به وسیله دیگر
This dictionary is published(printed) in three volumes. U این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
occidentalist U کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
handshakes U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
progressionist U ترقی خواه
appreciations U ترقی قیمت
advance ترقی دادن
advance U ترقی مساعده
progressist U ترقی خواه
advances U ترقی مساعده
appreciation U ترقی قیمت
economic progress U ترقی اقتصادی
price increase U ترقی قیمت
developments U ترقی نمو
development U ترقی نمو
frozen U بدون ترقی
advancing <adj.> ترقی دادن
advancing U ترقی مساعده
booms U ترقی ناگهانی
booms U ترقی کردن
progress U ترقی جریان
progressed U ترقی جریان
climb U ترقی کردن
climbed U ترقی کردن
progresses U ترقی جریان
climbing U ترقی کردن
climbs U ترقی کردن
booming U ترقی کردن
progressiveness U ترقی خواهی
lift U سرقت ترقی
growths U افزایش ترقی
fluctuation U ترقی و تنزیل
boosting U ترقی کردن
lifted U سرقت ترقی
lifting U سرقت ترقی
promotor U ترقی دهنده
lifts U سرقت ترقی
growth U افزایش ترقی
progressivist U ترقی خواه
progressivism U ترقی خواهی
progressing U ترقی جریان
Recent search history Forum search
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1Regulatory label
1معنى كلمه فرهنگ سازى به انگليسى چيست؟
0فرهنگ و هنر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com